افلاطون نظریه تخنه

ساخت وبلاگ

تقابل با نظریه تخنه افلاطون
در این نظریه که تا کنون بحث های هنری بیشماری را پدید آورده. نکاتی ساده و پیش و پا افتاده به چشم میخورد که خواندنش خالی از لطف نیست .نظریه تخنه که در ابتدای هنر تا حدی مجسمه سازی و سپس نقاشی را زیر سئوال میبرد و ان ها را از درجه اصالت خارج کرده و درواقع به جایگاه دوم و سوم از نظر خلقت میرساند .با چند اشکال اساسی روبروست اشکالاتی نظیر  مشخص نبودن منبعی برای  خلق. با این فرض پیش میرویم که خلقت انسان ها به دست خداوند است و به شکل اتفاقی رخ نداده . پس خداوند بر اساس نظریه تخنه باید یک اصل را در پیش روی خویش میداشته که نه مادی است  و نه مکان و زمان بر آن مسلط و هموار است نه قدیم است و نه ظاهر  تا بتواند  انچه را که هم مادی است هم در مکان  خاص در زمان خاص میتواند باشد را به منصه ظهور برساند و خلق کند .  در ابتدا باید  گفت چه خدای بی دست و پایی که برای هر چیزی  نیاز به ریشه و  اصل  و منشا دارد .  از طرفی  گیریم که این نیز درست باشد . خلقت برخی  از انسان های ناقص الخلقه  از چه روی صورت میگیرد . در اصل خداوند  با اختیار به دانش و در اصل  با تکیه به ان اصل حاضر  نخواسته  نتوانسته یا  به نوعی  سرش مشغول چیزی  دیگر بوده  یا اهمال  در خلقت کرده و ان خلق عجیب را خلق کرده  چیزی که بنا به ظاهر  از انجا که شبیه به انسان نیست و علاوه بر ان دور از انسان هم نیست پس  به موجودی زشت تعبیر میشود . در اینجا افلاطون خواسته یا ناخواسته خدا را با خاک یکسان کرده .از طرفی توانایی خدا را با بشر یکی دانسته  و از طرفی خلق را  چیزی  شبیه به ابزار سازی  انسان  تلقی نموده که مثلا چاقو در اصل چاقوست اما در ظاهر هر کدام  شکلی دارد که دقیقا  شبیه به ان دیگری نیست . از طرفی  افلاطون  یک اصل و منشا برای خلقت  قائل است  پس همین تفکر  سبب ایجاد نوعی برتری طلبی از برخی انسانها نسبت به بعضی دیگر خواهد شد . مثلا نژاد سفید پوست خواهد گفت که چون به اصل و منشا انسان زیبا نزدیک تر است  پس نسبت به دیگران برتری  دارد . این فضیلت  میتواند جنبش های  تبعیض نژادی و آپارتاید را نیز تایید  و بر ان صحه گزارد .اما برگردیم سر ان اصل و منشا که افلاطون با تصور خویش ان را ساخته . بسیار  سوفسطایی مینماید . مسئله تخنه در اصل  به چیزی باز میگردد که نه مادی است  نه مکان دارد و نه زمان بلکه در جایی است که هیچ کسی  نمیداند  و فقط این میان افلاطون میداند و بس . به چه منظور من باید با افلاطون هم نظر باشم  کسی که منبع مشخص خود را نمیتواند آشکار کند  حتی برهانی روشن نیز بر ان ندارد . و بعد  به ترتیب  نگاره و مجسمه را در  رتبه های بعدی خلق قرار میدهد . سئوال دیگر ان که به فرض  با این نظریه هماهنگ و ان را مورد قبول  قرار دادیم . در هنر مدرن امروزی  اصولا نظریه تخنه چه جایگاهیی دارد . چیزی که از  ذهن و به کمک خود آگاه و ناخودآگاه و در برخی  قسمتها به شکل اتفاقی روی داده نظریه تخنه انرا به چه معیاری میتواند بسنجد و ان را در جایگاه سوم قرار دهد . دیگر این که از بنای یک مجسمه از یک طرح ساده آغاز شود ایا پس از اتمام  مجسمه و بنا  میتوان گفت که اصل و منشا در عالم مثل دارد . این بیشتر به یک ناسازه فلسفی شبیه است که مثلا درابتدای یک کتاب نوشته باشد . تمامی مطالب کتاب دروغ است و در صفحات بعد نوشته باشد حرف صفحه اول درست است . نظریه تخنه شاید در زمان خود از جایگاهی برخوردار باشد اما در همان زمان نیز بسیار  شبیه به نظرات سوفسطاییان است و بس
#محمدجاهد
#تخنه
#افلاطون

مقالات...
ما را در سایت مقالات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kalinnaa بازدید : 181 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 17:04