دغدغه آرت

ساخت وبلاگ
گاهی که ژست هنرمندا و متفکر های روشنفکر نما رو میبینم و به خودم که میام   میبینم دقیقا همون ژست رو گرفتم و بد جور تو فکر  دارم غوطه میخورم . خیلی بده  که ادم این همه مشکل احاطه اش کنه و بقیه به او به چشم یک روشنفکر نما نگاه کنن . اصلا طرز تلقی دیگران از روی دیدگاه سطحی و قضاوت عجولانه از روی دیدرا لحظه ایی خوب نیست . کلا وقتی با یه چیزی زیادی یکی میشی . دغدغه هات  دغدغه های ارت میشه . و تو نا خود آگاه به سمتی میری که کسی  رو تمایلی به اون سمت نیست .  و حالا که بر میگردی و  دیگران رو نگاه میکنی . شاید بهتر بتونی بفهمی که کی واقعن دغدغه آرت داره و کی نداره . یادمه که اون  میگفت من دغدغه آرت دارم .ولی با ترک گروه  خیلی زود فهمیدیم که فقط دغدغه دیده شدن داشت . متاسف شدم . 

البته الان حتی وقت و حوصله تاسف رو هم ندارم . وقتی که شب و روز به این باید فکر کنم که باری که روی دوشم سنگینی میکنه رو چطور میتونم رو سطح یک تابلو  پیاده کنم . هنر  چیه واقعن . 

 و ما کجای اون ایستادیم .  نمیدونم . هیچ کس نمیدونه . من فقط سعی میکنم که عشق بازی  کنم با اونچه که به من داده شده . چیزی که شاید کسی رو تکون بده . شاید کسی رو بیدار کنه . و یا شاید خلقتی باشه افزون بر این چرخ گردون . 

دیشب  در یک کلاس  سه ساعته . یک کار  خلق شد . 2 ساعت حرف زدیم . بیشت دقیقه یک کار  به اتمام رسید . به همین راحتی . البته راحت هم نبود . این بار رو من نزدیک به سه ماه رو دوشم حمل میکردم  به همه جنبه هاش فکر میکردم و در نهایت دیشب به اتمام رسید. باری هم خوشحالم  و هم ناراحت . خوشحال از این باب که چه خوب  شد که این قدر زود نتیجه گرفتم و ناراحت از این باب که چقدر خالی ام . خالی تر از همیشه . و چقدر  این خالی بودن  منو ازار میده . درست مانند کسی که به زندگی مرغی عادت کرده باشه .

مقالات...
ما را در سایت مقالات دنبال می کنید

برچسب : دغدغه, نویسنده : kalinnaa بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 18:08